"حکایتی واقعی چونان یک حکایت سورئال "
"حکایتی واقعی چونان یک حکایت سورئال "
کیانوش توکلی
آن کس که چاقو خورد مردی بود بنام "ژنرال حسیب" .مردی بلند قد با چهره ای سبزه و خوش آیند .چهل سال بیشتر نداشت .از بزرگان قوم منگل بود.یکی از اقوام قدیمی پشتون .رئیس یکی از ادارات امنیت دولتی که برمهمانان خارجی نظارت میکرد. مردی که ژنرال حسیب در خانه او چاقو خورد مردی بود بنام "فرمانده عصمت مسلم" یکی از سر کردگان مخالف دولت . هر دو پشتون بودند .هر دو فرمانده .یکی در خدمت دولت مرکزی ودیگری فرمانده یک گروه مخالف د ولت که سال ها بود با یک دیگر می جنگیدند