مهاجر ستیزی و تدبیری که نیست
0
دیروز پریروز داشتم از خیابان تخت طاووس می گذشتم. پسری خوش قد و بالا دست در دست خانمی جوان جلوتر از من حرکت می کردند. ناگهان جوان پرید به یک جوان افغانی یا به قول امروزی ها افغانستانی که: «چشم هات رو در می آرم، بیخود می کنی نگاه می کنی». جوان افغانی متحیر بود که مگر چه شده؟ با این حال به اندازه خودش قلدر بود و آماده نزاع. طبق عادت مالوف پریدم وسط دعوایی که عنقریب سر می گرفت و ماجرا ختم به خیر شد. اما تا چند دقیقه ای زمزمه های اطرافیان را می شنیدم که: فلان فلان شده ها خیلی پررو شده اند و ...مابقی بد و بیراه ها.