ru24.pro
World News in Persian
Май
2024

بی زحمت دو پاکت مارلبرو

0
Khabar 
در آستانه در ایستاده بود. با چشمانی پُر از اشک. فهمیدم حال و روزش مناسب نیست و منتظر تلنگری است تا بزند زیر گریه. گفتم: چی شده علومی؟ با لهجه شیرین بمی اش گفت: تنها شدم. کافی بود بگویم ای وای یا همچین چیزی تا محشر کبرایی به پا شود و من که دل دیدن گریه اش را نداشتم گفتم: مرد حسابی همه ما آرزوی این حال تو رو داریم، حالش رو ببر! بی درنگ گفت: جدی؟ گفتم آره جدی. گفت پس طوری نیست. آمد تو. ساعتی نشست و گفتیم و خندیدیم. انگار نه انگار که برای درد دل کردن آمده بود.