رازهای ناگفته قتلهای زنجیرهای کرمان
0
نیمه شب بود که اعلام کردند بهتر است کرمان را ترک کنم. دو مأمور سراغم آمدند و درباره آنچه برایم اتفاق افتاده بود از من پرس وجو کردند در ساعت چهار صبح هم چند مأمور لباس شخصی از آقای نژاد ملایری خواستند که من را به فرودگاه ببرد و وقتی به تهران آمدم، تا مدتها تصور میکردم که کسی در تعقیب من است. با این که به من اطمینان داده بودند شخصی را که به من تلفن کرده پیدا کردهاند و خطری من را تهدید نمیکند ترس تا مدتها در وجودم باقی مانده بود.