خاطره آیت الله خامنهای از روزی که یک نظر امام را دید
امام به تهران وارد شده بود. دوازدهم بهمن ماه سال ۵۷ بود. ابتدا به بهشت زهرا رفتند و سخنرانی کردند. اما ساعتی بعد همه به دنبال ایشان میگشتند. دلها نگران امام بود اما هلیکوپتر ایشان را در جای خلوتی پیاده کرده بودند.
به گزارش ایلنا، دوازدهم بهمن ماه در تاریخ انقلاب اسلامی روز بسیار مهمی است، روزی که امام خمینی(س) بعد از سال ها دوری قصد بازگشت به وطن را داشت. تهدیدها هم افاقه نکرد و ایشان عزمش را جزم کرد که برگردد. فرودگاه ها را بستند باز هم فایده نکرد. این روز در خاطره ها ثبت شده است و آنان که در تدارک ورود امام بودند و از نزدیک همه اتفاق ها را رصد می کردند خاطرات ناب تری دارند. از جمله آنها آیت الله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی است. ایشان در خاطره ای جالب درباره روزهای نخستین پیروزی انقلاب که فایل صوتی اش پس از سی و سه سال منتشر شد چنین گفته است:
امام که آمده بودند ایران - سال ۵۷ - خب ما اوّل یک نظر امام را دیدیم، سالی که ایشان، روزی که ایشان وارد شدند آنجا زیارت کردیم امام را بعد هم شب که آمدند مدرسهی رفاه یک نظر دیدیم، نزدیک هم نرفتم که مبادا مزاحمشان بشویم که همهی دورشان را گرفته بودند، می بوسیدند، من گفتم، من یک نفر حداقل اذیت نکنم امام را، نرفتم، گفتم بعد می رویم خدمت امام. فردا شبش بود ظاهراً، یا یکی دو شب بود که آن مدرسهی علوی بودند، فرستادند ما را خواستند، بنده و بقیهی برادرانی که عضو شورای انقلاب بودیم ماها را خواستند. من وارد اتاق شدم، سر شب بود دیدم امام نشستند پشت قرآن دارند قرآن می خوانند. حالا کِی است؟ دو سه روز بعد از ورود امام، آن روزهایی که شماها لابد یادتان هست در خیابان ایران و آن محوطهی اطراف چه خبر بود از جمعیت و ولولهی جمعیت. امام مراجعات به او شده، آمده اند، رفته اند. حالا غیر از اینکه مردم آمده اند مراجعه کردند، افراد خصوصی، سیاستمداران، روحانیون، - نمی دانم - دوستان قدیمی، افراد متفرقه آمدند خدمت امام، یکی پیشنهاد کرده، یکی پرسیده، یکی چیزی گفته، مرتب مشغول بود امام. سرشب ایشان در این همه غوغا که حالا بعدش هم باز یک عدّهای بخواهند ملاقات کنند، یک عدّه ای کار دارند، تا آخر شب باز امام کار داشت، در همهی این غوغاها بعد از نماز مغرب و عشا ایشان نشسته بودند در یک اتاق تنها انگار که در این دنیا هیچ خبری نیست قرآن را باز کرده بودند، مشغول قرآن خواندن بودند. یعنی امام یک روز هم قرآن خواندن یادشان نمی رفت؛ مرتب قرآن می خواند. ببینید این دل با قرآن آشناست که اینجوری است.