هواپیما به پهلو گشته بود که اجکت را کشیدم؛ شهیدیاسینی پس از سانحه سوم گفت دیگر بس است!
نمیخواستم اجکت کرده و اسیر شوم. هواپیما رو به بالا بود. یکلحظه گفتم «عه! کمکم چه میشود! اینطوری او هم جانش را از دست میدهد!» هواپیما به پهلو گشته بود که با همین فکر اجکت را کشیدم.